کیانا ناخنهای فرنچ کرده و دستهای لطیفش را توی دستکش میکند، تا کار را شروع کند. ظهر جمعه است و سرشان خیلی شلوغ نیست. شاید بهخاطر خلوتی کار است که هم کیانا و هم نیلوفر چند دقیقهای جلوی آینه وقت گذاشتهاند و بهخودشان رسیدهاند. نیلوفر روسری کیانا را روی سرش درست میکند و از علیآقا […]
Sorry. No data so far.