این روزها دو گالری در تهران میزبان آثار هنرمندان خودآموخته هستند. هنر نائیف، بدوی یا خودآموخته، گونهای از هنر است که از قرن ۲۰میلادی مورد توجه قرار گرفت و حتی تأثیرات زیادی در آثار هنرمندان مطرح دنیا داشت.
اگرچه تعریف مشخص و قالببندی خاصی برای آن وجود ندارد اما اغلب به آثاری که توسط افرادی بدون تحصیلات آکادمیک به وجود آمدهاند، هنرخودآموخته گفته میشود. هنرمند خودآموخته بر اساس جوشش درونی به خلق اثر میپردازد و آشنایی با مکاتب هنری یا موضوعاتی مانند پرسپکتیو، آناتومی، ترکیببندی و… ندارد. او بدون توجه به تاریخ هنر و تعاریف تثبیت شده آن، بر اساس نگاهی به پیرامون خود به نمایش موضوعاتی میپردازد که معمولاً شخصی بوده و ناشی از تجربیات او در زندگی هستند.
هنرمندان خودآموخته، تکنیک، متریال و سبک ویژه خود را دارند. اغلب آنها با استفاده از سادهترین موادی که در دسترس آنها قرار دارد به نقاشی یا ساخت مجسمه میپردازند و با خمیر نان، پارچههای مندرس، یا نقاشی روی هرچه در دسترس آنها باشد، اعجاز میآفرینند. آثار آنها سرشار از روایت و داستان است، داستانهایی که گاه ریشه در ترسها و مشکلات آنها دارند و گاه رؤیاها و شیرینیهای زندگی را نمایش میدهند. بیشتر آنها بالای ۶۰ سال سن دارند و بیسواد هستند اما آثاری خلاقانه به وجود میآورند که برآمده از سرشت آنها است. هنرمندان خودآموخته بیآنکه در تلاش برای گذران معاش از طریق آثار خود باشند، خود را وقف مکاشفات کردهاند. هنر آنها در قید و بند تکنیک نیست و بیش از اینکه درگیر لایههای ظاهری هنر باشد در پی سادگی و ذات هنر است.
در چند سال گذشته هنرمندان خودآموخته در ایران بیشتر مورد توجه قرار گرفتند و حتی انجمن هنرمندان خودآموخته تشکیل شد که پنج دوره جشنواره از آثار این هنرمندان را برگزار کرده است تا افرادی را که به واسطه نوعی برانگیختگی خاص، آثاری سرشار از خلاقیت و نوآوری خلق میکنند، معرفی و حمایت کند. اما شاید نخستین فردی که در این زمینه مورد توجه قرار گرفت درویش خان اسفندیارپور بود. در سال ۱۳۵۵ پرویز کیمیاوی فیلمی به نام باغ سنگی ساخت که درباره درویشخان اسفندیارپور و زندگی او بود. درویشخان مردی کر و لال بود که در نزدیکی سیرجان زندگی میکرد و پس از آنکه املاکش را در جریان اصلاحات ارضی از دست داد و تنها قطعه کوچکی از باغ او باقی ماند، دست از باغداری برداشت تا اینکه همه درختان خشک شدند. او به شاخه درختهای میوه سنگ آویزان کرده بود و از آنها چون میوه حقیقی مراقبت میکرد.
توکل اسماعیلی مشهور به مش اسماعیل نیز از دیگر هنرمندان خودآموختهای است که توجه جامعه هنری را به خود جلب کرد. او مستخدم دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و با ضایعات باقی مانده در کارگاه مجسمهسازی، شروع به ساخت مجسمه کرد. به خاطر مهارت و ذوقی که داشت در دهه ۱۳۵۰ آثار او با استقبال روبهرو شده و توسط مجموعهداران و علاقهمندان هنر خریداری شد. حتی برخی از کارهای مش اسماعیل در پارکهای تهران نصب شده است و بزهای فلزی او برای شهروندان آشنا هستند.
مکرمه قنبری یکی دیگر از این هنرمندان است که شهرت او از مرزهای ایران نیز عبور کرده است. «ننه مکرمه» نقاش خودآموخته مازندرانی است که مجموعهای از آثار و لوازم شخصی او این روزها در گالری کاما به نمایش درآمده است. یک سال پس از آنکه مکرمه شروع به نقاشی کشیدن کرد، از در و دیوار و وسایل منزل نیز به عنوان زمینه کار خود استفاده کرد، به همین دلیل خانه او پس از مرگش تبدیل به موزه شده است. ننه مکرمه از کودکی به نقش و نگار علاقه داشت ولی شرایط دشوار زندگی باعث شد تا سن ۶۷ سالگی نتواند به نقاشی رو بیاورد. اما پس از مرگ همسر و فروختن تنها گاوش، به نقاشی روی آورد. مکرمه داستانهایی درباره شخصیتهای شاهنامه، لیلی و مجنون، پری دریایی، داستان ابراهیم و اسماعیل، یوسف و زلیخا، مسیح و مریم شنیده بود که همه این داستانها را به تصویر کشید. آثار او به سرعت توجه هنرمندان را به خود جلب کرد و اولین نمایشگاه آثارش سال ۱۳۷۴ در گالری سیحون برپا شد. شهرتی که مکرمه به دست آورد باعث شد از سوی بنیاد پژوهشهای زنان کشور سوئد به عنوان زن سال ۲۰۰۱ میلادی جهان شناخته شود و در سال ۱۳۸۱ نیز به عنوان زن سال ایران از ریاست جمهوری وقت لوح تقدیر دریافت کرد. در سال ۱۳۸۰ یک مستندساز امریکایی فیلمی درباره این نقاش بینالمللی و خود آموخته ایرانی ساخت.
اما گالری طراحان آزاد این روزها میزبان آثار سه مجسمه ساز خودآموخته است. نمایشگاه «در ستایش خاک» با آثاری از عبدالعلی قاعدکوزهکنان، سارا محمدی و صدیقه نجیبی به کیوریتوری لیلا صبوری شکل گرفته است. این سه مجسمهساز خودآموخته با گذر از سالهای جوانی آغاز به ساخت مجسمه و تبدیل تصویرهای ذهنی خود به حجم کردهاند. اگرچه سه مجموعهای که در این نمایشگاه دیده میشود به دلیل خودآموخته بودن خالقانشان دارای ویژگیهای مشترک آثار نائیف هستند، اما هر کدام از آنها سوژههای خاصی را انتخاب کرده و با دیدگاه خاص خود به آن پرداختهاند.
سارا مجسمهسازی را از مادر همسرش آموخته است. پیرزنی که در خواب دیده با گِل مجسمه درست میکند و بعد از بیدار شدن شروع به ساختن مجسمه میکند. سارا هم که کارهای او را نگاه میکرده، کمکم شروع به مجسمهسازی میکند. او تصویرهایی که در ذهن داشته را با خاک کردستان میسازد و به کردی آواز میخواند. سارا محمدی مجموعهای از جانوران غیر طبیعی را ساخته است که بخشهایی از بدن آنها شبیه حیوانات شناخته شده است اما ترکیب این اجزا و کنار هم قرار گرفتن آنها باعث ایجاد جانورانی متفاوت شده است. بز، فیل، پرندگان اهلی و… در یک مجسمه جمع شده و جانوری چهارپا را به وجود آوردهاند که نمیتوان نام مشخصی بر آن گذاشت. اما این حیوان گاه ممکن است سر یک انسان را داشته و حتی حمایلی بر سینه داشته باشد.
عبدالعلی قاعدکوزهکنان در روستای کوزهکنان به دنیا آمده است که بیشتر اهالی آن در کار ساخت سفال هستند. او پیش پسر عمهاش، سفالگری یاد گرفت. در کودکی سوتهایی میساخت که شکل حیوانات را داشتند و کمکم تصمیم گرفت مجسمه حیوانات را در اندازه بزرگتر بسازد. مجسمههای عبدالعلی قاعد نیز جانورانی خیالی هستند، اما ترکیب چند حیوان در آنها دیده نمیشود. نکته جالب در این مجسمهها چهرههای خندان آنها است که وجهی انسانی به حیوانات بخشیده و احساسات آنها را نمایان میکند. دسته دیگری از آثاری که در این مجموعه به نمایش درآمده است نیز مجسمههای بسیار کوچکی هستند که در واقع به عنوان سوت مورد استفاده کودکان قرار میگیرند.لیلا صبوری راه ساختن مجسمهها را با آزمون و خطای بسیار یاد گرفته است. جوانیاش با پرستاری از همسر بیمارش گذشته اما سالهاست از روزمرگی جدا شده و در کارگاهش وارد دنیای خودش میشود. اطرافیانش یک بار مجسمههایش را شکستند زیرا فکر میکردند او بت میسازد. اما لیلا عقیده دارد در کارگاهش با خدا حرف میزند. سوژه آثار او انسان است اما آدمها نیز با چهرههایی دگرگون شده به نمایش درآمده و به موجوداتی غیر واقعی تبدیل شدهاند. انسانی که بر روی پیشانی خود چشم دارد، یا چهره دیگری که سوراخهای روی آن یادآور بینی و چشم است و زائدههایی مانند شاخ بر سر دارد، از نمونههای این موجوداتی هستند که زاییده خیالات لیلا صبوری است.